آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم.
++++++++++
همیشه زمان به نفع تو نخواهد بود. این فرصت ها به زودی از دست خواهد رفت و آنگاه دیگر پشیمانی سودی ندارد
++++++++++
به دریا شکوه بردم از شب به هر موجی که می گفتم غم خویش سری می زد به سنگ و باز می گشت
++++++++++
خوشبختی را دیروز به حراج گذاشتند حیف من زاده ی امروزم. خدایا جهنمت فرداست پس چرا امروز می سوزم
++++++++++
هیچ کس اشکی برای ما نریخت هر که با ما بود از ما می گریخت چند روزی هست حالم دیدنیست حال من از این و آن پرسیدنیست گاه بر روی زمین زل می زنم گاه بر حافظ تفال می زنم حافظ دیوانه فالم را گرفت یک غزل آمد که حالم را گرفت: ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
++++++++++
ای کاش تنها یکنفر هم در این دنیا مرا یاری کند ای کاش می توانستم با کسی درد دل کنم تا بگویم که . من دیگر خسته تر از آنم که زندگی کن
دَر ِ گوشی می خوامت! این خلاصه ی تموم ِ شعرای عاشقونه ی دنیاس! تو این زمونه ی سِلف سرویس، مجال ِ این نیس بِرَم تو عالم ِ هَپَروتُ چشمات ُ به فانوسای یه بندرِ دورافتاده تشبیه کنم که بی قرار ِ برگشتنِ ماهیگیراشه! یا مثلاً بگم که دستات مثِ کلبه ی امنی تو دل ِ یه جنگل ِ انبوه ِ، واسه زندونی ِ فراری! اگه تو این روزگارْ فرصت ِ شنیدن ِ جواب سلامتُ داشته باشی بایس کلات ُ بندازی هوا، دیگه چه برسه به رد ًُ بدل کردن ِ دل قلوه که این روزا کالای ممنوعن!
بذار در ِ گوشِت بگم: میخوامت! این خلاصه ی تموم ِ جُرمای عاشقونه ی دنیاس!